کسیبهدفاعاز ساسانیانرغبتنداشت!(به روایت استاد زرین کوب)
بدینترتیب، کاریکهدولتبزرگرومبا آیینکهن ترسایینتوانستدر ایراناز پیشببرد، دولتخلیفهیعرببا آییننورسیدهیاسلاماز پیشبرد و جاییخالیرا کهآیینترسایینتوانستهبود پر کند، آیینمسلمانیپر کرد. بدینگونهبود کهاسلامبر دین بهیپیروزییافت. اما اینحادثههر چند در ظاهر، خلافآمدِ عادتبود در معنیضرورتداشتو اجتنابناپذیر مینمود. سالها بود کهخطر سقوطو فنا در کنار مرزها و پشتدروازههایدولتساسانیمیغرّید. مردمکهاز جور فرمانروایانو فساد روحانیانبهستوهبودند آیینتازهرا نویدیو بشارتییافتند و از اینرو بسا کهبهپیشواز آنمیشتافتند. چنانکهدر کنار فرات، یکجا، گروهیاز دهقانانجسر ساختند تا سپاهابوعبیدهبهخاکایرانبتازد، و شهر شوشتر را یکیاز بزرگانشهر بهخیانتتسلیمعربکرد و هرمزانحاکمآن، بر سر اینخیانتبهاسارترفت. در ولایاتیمانند ریو قومسو اصفهانو جرجانو طبرستان، مردمجزیهرا میپذیرفتند اما بهجنگآهنگنداشتند و سببشآنبود کهاز بسدولتساسانیاندچار بیدادیو پریشانیبود کسبهدفاعاز آنعلاقهایو رغبتینداشت. از جملهآوردهاند کهمرزباناصفهانفاذوسبانناممردیبود با غیرت، چوندید کهمردمرا بهجنگعربرغبتنیستو او را تنها میگذارند، اصفهانرا بگذاشتو با سیتناز تیراندازانخویشراهکرمانپیشگرفتتا بهیزدگرد شهریار بپیوندد اما تازیاندر پیاو رفتند و بازشآوردند و سرانجامصلحافتاد، بر آنکهجزیهبپردازند و چونفاذوسبانبهاصفهانبازآمد، مردمرا سرزنشکرد کهمرا تنها گذاشتید و بهیاریبرنخاستید سزایشما همیناستکهجزیهبهعربانبدهید. حتیاز سوارانبعضیبهطیبخاطر مسلمانیرا پذیرفتند و بهبنیتمیمپیوستند. چنانکهسیاهاسواری، با عدهایاز یارانشکههمهاز بزرگانسپاهیزدگرد بودند چونکرّ و فرّ تازیانبدیدند و از یزدگرد نومید شدند بهآیینمسلمانیگرویدند و حتیدر بسطو نشر اسلام نیز اهتمامکردند.
همیننومیدیها و ناخرسندیها بود کهعربانرا در جنگساسانیانپیروزیداد و با سقوطنهاوند، بزرگی و شکوهخاندانکسریرا یکسرهدر همریخت. اینپیروزی، کهعرباندر نهاوند بهدستآوردند امکانهرگونهمقاومتجدّیو مؤثّریرا کهممکنبود در برابر آنها رویدهد نیز از میانبرد.
در واقعاینفتحنهاوند، در آنروزگارانپیروزیبزرگیبود. پیروزیقطعیایمانو عدالتبر ظلمو فساد بود. پیروزینهاییسادگیو فداکاریبر خودخواهیو تجملپرستیبود. رفتار سادهیاعرابدر جنگهایقادسیهو جلولاء، و پیروزیشگفتانگیزیکهبدانآسانیبرایآنها دستداد و بهنصرتآسمانیمیمانست، جنگجویانایرانرا در نبرد بهتردید میانداختو جایآننیز بود. ایناعرابکهجایخسروانو مرزبانانپرشکوهو جلالساسانیرا میگرفتند مردمسادهو بیپیرایهایبودند کهجز جبروتخدا را نمیدیدند. خلیفهیآنها کهدر مدینهمیزیستاز آنهمهتجمّلو تفنّنکهشاهانجهانرا هستهیچنداشتو مثلهمهیمردمبود. آنها نیز کهاز جانباو در شهرها و ولایتهایتسخیر شدهبهحکومتمینشستند و جایمرزبانانو کنارنگانپادشاهانساسانیبودند زندگیسادهیفقرآلود زاهدانهیا سپاهیانهداشتند. سلمانفارسیکهبعدها از جانبعمر بهحکومتمدائنرسید نانجوینمیخورد و جامهیپشمینمیداشت. در مرضموتمیگریستکهاز عقبهیآخرتجز سبکباراننگذرند و منبا اینهمهاسبابدنیویچگونهخواهمگذشت. از اسبابدنیوینیز جز دواتیو لولئینینداشت. اینمایهسادگیسپاهیانهیا زاهدانه، البتهشگفتانگیز بود و ناچار در دیدهیمردمیکههزینهیتجمّلو شکوهامراء و بزرگانساسانیرا با عسرتو رنجو با پرداختمالیاتها و سخرهها تأمینمیکردند، اسلامرا ارجو بهایفراوانمیداد. در روزگاریکهمردمایرانخسروانخویشرا تا درجهیخدایانمیپرستیدند و با آنها از بیمو آزرم، رویاروینمیشدند و اگر نیز بهدرگاهمیرفتند پنامدر رویمیکشیدند، چنانکهدر آتشگاهها رسمبود، عربانسادهدلوحشیطبعبا خلیفهیپیغمبر خویش، کهامیر آنانبود، در نهایتسادگیسلوکمیکردند. خلیفهبا آنها در مسجد مینشستو رایمیزد و آنها نیز بسا کهسخنویرا قطعمیکردند و بر ویایراد میگرفتند و اینشیوهیرفتار و اطوار ساده، ناچار کسانیرا کهاز احوالو اوضاعحکومتخویشستوهبودند بر آنمیداشتکهعربانو آیینتازهیآنها را بهدیدهیاعجابو تحسینبنگرند.
باریسقوطنهاوند، کهنسبنامهیدولتساسانیانرا ورقبر ورقبهطوفانفنا داد، بیدادیو تباهیشگفتانگیزیرا کهدر آخر عهد ساسانیانبر همهیشئونملکرخنهکردهبود پایانبخشید و دیوار فروریختهیدولتناپایداریرا کهموریانهیفساد و بیداد آنرا سستکردهبود و ضربههایکلنگحوادثدر ارکانآنتزلزلافکندهبود عرصهیانهدامکرد مقاومتهایکوچکمحلیکهاز آنپس- پساز فتحنهاوند - در شهرها و دیههایایرانگاهگاهدر برابر عربانرویداد البتهبر مهاجمانگرانتمامشد اما همهیاینمقاومتها نتوانست«سواراننیزهگذار» را از ورود بهکشور «شهریاران» و سرزمین«جنگیسواران» منعنماید.